بقیه تعطیلات عید
درادامه تعطیلات عید همچنان شبها برای مراسم عید دیدنی می رفتیم و یا میهمان داشتیم روز 6 عید مامانی وبابائی من از مسافرت برگشتند و از صبح رفتیم عید دیدنی اونجا ولی همچنان شما بی حوصله و مریض بودی و میل به غذا نداشتی .
بالاخره بعد از چند روز عید من شما را در روز 9 عید پارک بردم چقدر پارک قشنگ بود خیلی وقت بود خودم هم به پارک نرفته بودم وسط دریاچه یک سفره هفت سین تزئین کرده بودند وشهداد با دیدن این صحنه گفت مامانی سیب و ماهی وکلی ذوق کرد تاپ وسرسره شوارشد وساعت 8 شب دل از پارک نمی کند تا به زور آوردمش خونه ای کاش بیشتر میتونستم ببرمش پارک
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی