24/11/90 (عروسی رفتن شهداد خانوم )
چند روز پیش با شهداد و حمید رفتیم عروسی برادر فریده تا عصری تصمیم نداشتیم ولی غروب حمید گفت چون راهش نزدیکه وقرار نیست توی ترافیک بمونیم بریم شهداد خیلی ذوق کرد به حدی که نمی گذاشت مرتبش کنم فقط می گفت عروس عروس لباس بهش پوشوندم ولی به هیچ وجه حاضر نشد پالتو و کلاه بذاره خیلی هم هوا سرد بود بالاخره توی پارکینگ سوار ماشین کردیم و رفتیم عروسی اونجا با دختر عموهاش کلی خوش گذروند اونقدر به عروس وداماد به دقت نگاه میکرد آخه این اولین عروسی هست که شهداد می فهمه همیشه کوچولو بود . نیلوفر ونازنین هم که عروسی داییشون بود کلی تیپ زده بودند و به خودشون رسیده بودند به همین خاطر چند تا عکس گرفتم از سه دختر عمو
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی