شهداد شهداد ، تا این لحظه: 14 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

شهداد خانوم

چهارشنبه 25 آبان

1390/8/29 11:43
نویسنده : مامان شهداد
259 بازدید
اشتراک گذاری

 سلام به میوه زندگیم

امروز من مرخصی گرفتم وخونه بودم خیلی حالم خوب نیست هم بخاطر مشکل دوستم وهم وضعیت عمومی خودم دختر عزیزم ساعت 30/9 از خواب بیدارشد می خواستم شمارا پیش خاله بذارم وبرم بیرون خرید که خاله کار داشت و من مجبور بودم خونه بمونم شما هم نقاشی می کشی البته خط خطی که معنای خاص خودش را داره    

 تا ظهر که ناهار خوردیم و خوابیدیم عصری خیلی حوصلمون سر رفت اومدیم که بیاییم بیرون دم در دیدیم بارون میاد

من شما رو گذاشتم دم در تا بیام چتر بردارم وگفتم تکون نخوری به سرعت چتر برداشتم واومدم دیدم شما همون جور وایستادی تاسرکوچه رفتیم که بارون شدیدی می اومد و بابایی هم اومدخیلی هوا عالی بود شما هم دائم می گفتی بارون (باتعجب) بارون . اومدیم خونه که دیدیم کلی خرید برای شهداد خانوم کرده ...کتونی چراغ دار، عروسک شرک ، ساعت سیب برای اتاقتون ، ویک وان حموم خرسی قرمز ، عروسک ریتمیک آویز دار ،

که نکته جالبش این بود که شهداد از وان حموم خیلی خوشش اومد و هرکی می یاد خونه ما می بره و وانش نشون می ده و اون شخص دعوت برای حموم می کنه. دست بابائی درد نکنه که همیشه به یاد منه این هم یک پیغام از طرف شهداد برای بابائی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان صدف
28 آبان 90 13:24
خدا رحمتش کنه. دیگه از عسل خبر نداری؟خیلی براش ناراحتم.


سلام از مهسا شنیدم داره دیوونه میشه اونقدر گریه می کنه که بیهوش میشه میان ارام بخش بهش می زنن مهسا میگه فرزانه اگه ببنی نمیشناسیش انگار 10 سال پیرشد