پنج شنبه 20/11/90
صبح بر خلاف خونه مامانی که تا ساعت 10 می خوابی ساعت 30/8 از خواب بیدارشدی صبحانه خوردی حمید نون تازه گرفت با کرم شکلات دریغ از یک قاشق که شما بخوری بعد از اون شروع کردم به تمیز کردن خونه و شما هم کمال همکاری را بامن انجام دادین مثل جاروبرقی کشیدن و دراوردن سیم از پریز ، ریختن تمامی اسباب بازیها روی زمین بعد از مرتب کردن خونه و...... خلاصه ناهار خوردیم و وقتی حمید بیرون رفت تهیه کادو برای پدر را دیدیم دسته گل ویک عطر ومام کادو کرده ومرتب ، سفارش کیک هم به به حمید دادم.
عزیزم تولدت مبارک
چون حال بیرون رفتن را نداشتم شهداد حموم بردم و گفتم بخواب تا کیک عصری بگیریم واون همش میگفت شم شم فوت فوت (منظورشان همان شمع است )وعصری تا حمید در خونه را باز کرد از خواب بیدار شد وهمون موقع میگفت شم بیار فوت کنم بالاخره یه 1 ساعتی نگهش داشتم تا حمید هم آماده شد خلاصه یک تولد 3 نفره چند تا عکس هم گرفتم به سختی از شهداد خانوم .
مامانم با خاله ها غروب اومدند و من شام نگهشون داشتم بدون تهیه وتدارک خیلی هم خوش گذشت حمید هم بدش نیومد از کادو ها دراین مراسم شهداد کلی رقصید وخوشحال بود برای آخر شب مراسم خداحافظی دنبال همه گریه میکرد وماناچار شدیم برای اینکه شب تولد را کوفت بچه نکرده باشیم خاله سمانه را نگه داریم